آموزش و ازمون از راه دور شیوه ای است که در سطوح مختلف (دوره های تک درس، اخذ گواهینامه های علمی – فنی – تخصصی ، مدارج دانشگاهی و غیره) به دانشجویان امکان می دهد که تمام یا بخشی از دوره آموزشی را از راه دور (مثلا” در منزل خود و در شهر یا حتی کشوری دیگر) و بدون نیاز به حضور فیزیکی در کلاس درس بگذرانند و درنهایت در صورت موفقیت در آزمون های مربوطه از امتیازاتی مشابه دانشجویان حضوری بهره مند شوند.
آموزش از راه دور به کلیه افراد امکان ادامه تحصیل می دهد. حتی کسانی که برنامه کاری و یا محل ست، مانع از حضور آنها در کلاسهای درس دوره های حضوری می باشد.
امروزه بسیاری از مؤسسات آموزش عالی معتبر در سطح جهان، از طریق دوره های آموزشی از راه دور اقدام به اعطای مدارک لیسانس، فوق لیسانس و حتی دکترا می کنند و این مدارک از نظر اعتبار هیچگونه تفاوتی با مدارک اخذ شده در دورهای حضوری ندارند. برخلاف گذشته که دوره های آموزش از راه دور به آموزش مکاتبه ای معروف بود و هیچگونه ارتباط مستقیمی بین دانشجو واستاد و سایر دانشجویان وجود نداشت، با استفاده از امکانات آموزشی جدید مانند شبکه جهانی وب و کلاسهای درس مجازی، دردوره های آموزش از راه دورمدرن غالبا” ارتباط تعاملی میان دانشجو با استاد وهمچنین سایر دانشجویان وجود دارد.
چقـدر دوست دارم
دستهای مردانـه ات را
ڪـه دستهای ڪوچڪم را
درآن جامیـدهی
و نوازش میڪنی
تا بفهمم تو ڪنارم هستی
ومــن تڪیـه گاهی مطمئــن دارم …
============================================================
اتفاق هاےِ خوب
همیشہ مےاُفتَند
مثلِ مِهرِ ” تُو” ڪہ
بہ دِلَـــــ❤️ـــــم اُفتاده”
مےبینے حَتّے اُفتادڹ” هَم
فعلِ قَشنگیست !
وقتے پاےِ ” تُو” وَسَط باشَد …
============================================================
بر پنجره ام بُخارِ تو می چسبد
صبحانه در انتظارِ تو می چسبد
قوری و سماور و دو فنجان با عشق
چایی چقَدَر کنارِ تـو می چسبد
============================================================
کاش می شد …
تمام داستان های دنیا را
از دهان تو بشنوم !
تمام عاشقانه های دنیا را
تو برایم تکرار کنی !
اصلا هر چه تو بگویی زیباست !
می دانی کاش می توانستم
با تمام وجود
صدایت را در آغوش بگیرم !
============================================================
آنقدر ذهنم را درگیر خودت کرده ای …
که دیگر حتی نمیتوانم مضمون تازه ای پیدا کنم
حالا حق میدهی
در شعرهایم
به همین سادگی بگویم
” دوستت دارم ” ؟
============================================================
دلم لحظه ای را می خواهد !
که تو باشی …
همین کنار نزدیک به من
درست روبروی چشم هایم
همنفس نفسهایم
خیره شوم به لبهایت
دست بکشم به تک تک اعضای صورتت
بعد چشمهایم را ببندم و …
” ببوسمت ”
آن لحظه دنیای من تمام می شود .
” به خدا که واقعاً تمام می شود
============================================================
گاهی هم باید ماند
تا شیرین شدن زندگی دو نفره را
یکبار دیگر تجربه کرد
ماندن جرات می خواهد
ماندن صبر، گذشت و فداکاری می خواهد
ماندن عشق” می خواهد …!
============================================================
قلبم بی تابانه بهانه ی کسی را میکند که بار سفر بسته و رفته است.
رفته و چقدر زود از یاد برده که
نگاهی بی صبرانه منتظر نگاه های اوست
که چقدر آغوشی تشنه ی بغل های اوست
و این قلب دیوانه ی من باید رنج بکشد و
صبوری کند.
تا از یاد ببرد صاحبش را.
تا عشقی که سراسر وجودش را به لرزه می انداخت را فراموش کند.
و فراموش کند که روزی کسی بود
که برایش زندگی بود.
============================================================
همیشه آخرین سطر برایش مینوشتم
” روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد ”
می نوشتم
” روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم
که هنوز دوستم داشته باشی ”
می نوشتم
در نبودنت به تمام ذرات زندگی کافر شده ام
جز ایمانِ به بازگشتِ تو
امروز مینویسم
یقینا آمده است
ولی روزی که من از هراسِ دیوار ها
خانه را که نه
خودم را ترک کرده بودم.
وقتی چشمانم را روی هم می گذارم
خواب مرا نمی برد
تو را می آورد!
از میان فرسنگ ها
فاصله
======================================================================
تلخه!
ولی عادت کردم به نداشتن کسایی که
دوسشون دارم
======================================================================
بدون تو
سوگی دارد فضای اتاقم
و از با تو بودن خیال میبافم
اشک تمدید می شود در نگاهم بدون تو
======================================================================
اسپندهای زیادی دود کردم اما……
چشم زخم این روزگار ر از این ها بود
که برایمان جدایی نوشت وحکم کرد…!!
======================================================================
حوصله خواندن ندارم !
حوصله نوشتن هم ندارم !
این همه دلتنگی دیگر نه با خواندن کم می شود نه با نوشتن . . .
دلم تو را می خواهد !
======================================================================
صبر کن عشق تو تفسیر شود، بعد برو
یا دل از ماندن تو سیر شود، بعد برو
خواب دیدی که دلم دست بدامان تو شد
تو بمان خواب تو تعبیر شود، بعد برو
لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی
تو بمان تا به یقین دیر شود، بعد برو
صبر کن عشق زمینگیر شود، بعد برو
یا دل از دیده ی تو سیر شود، بعد برو
تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند
تو بمان گریه به زنجیر شود، بعد برو
======================================================================
پا به پای من بیا
دست در دست تو می مانم
لیلی می شوم
مجنون باش
بگذار دور شویم از این شهر
من بانو می شوم برای لحظه هایت
تو آقای ثانیه هایم باش
بیا و ببین من جور دیگر دوستت خواهم داشت
مثلا باران بیاید
دستت را می گیرم
با هم به خیابان می رویم
و بلند بلند برایت لیلی و مجنون می خوانم
برایت لاک قرمز می زنم
و میان جمع تو را می بوسم
پا به پای من بیا
من
شهر بهتری می شناسم
میان بازوانم
میان بازوانت
======================================================================
دل همین است دیگر …
می نشیند برای خودش رویا میبافد
آرزوهای بی جا می کند …
مثل آرزوی بوییدن عطر گس نه ات
مثل آرزوی بوسه های حریصانه و تکثیر شیرین یک گناه در آغوشت
مثل عاشقانه تسلیم شدن مقابل هوس هایت !
مثل …
میدانی ! ؟
باز هم آسمان و ریسمان بافته ام !
تمامی ماجرا همین است :
من جز تو هیچ آرزویی ندارم !
======================================================================
باران که می بارد
تمام کوچه های شهر
پر از فریاد من است
که می گویم
من تنها نیستم
تنها ، منتظرم
تنها.
(کیکاووس یاکیده)
======================================================================
گنجشکانی که رد تو را دیروز
درخت به درخت
و خیابان به خیابان
دنبال کردهاند
خدا میداند چه دیدهاند
که جیکشان دیگر در نمیآید
(عباس صفاری)
کِی به کشتن آرزوی وصلش از دل میرود؟
روح من چون سایه از دنبال قاتل میرود.!
#مختار_نهاوندی
==================================
نازنینا! گوش کن؛ شعر حقیر تازهایست
در گلوی این نِیِ تنها، نَفیرِ تازهایست
شعر میگویم به امّیدی که میدانی خودت
تا به آن مقصد رسم، این هم مسیر تازهایست
هر که میبیند مرا احوالپُرست میشود
نام ما شاید مراعاتالنظیر تازهایست
من به خود میگویم "او"، او نیز میگوید به خود
این زبان اختصاصی را ضمیر تازهایست
هر که را میبینم اینجا کشتهی عشقِ کسیست
یک بلای دیگر آمد، مرگ و میر تازهایست
راه دلهای گرهگیرِ بدنها بستهاست
عشق در این دوره اما دستگیر تازهایست.
❏ #آرش_شفاعی
===================================
دعا کن تا سر و کارت نیفتد ناصحا با دل
وگرنه چون تو من هم عشق را انکار میکردم.
#وفای_تفرشی
===================================
گاه ما هم چون نهنگ خستهای جا میزنیم
او به خشکی میزند، ما دل به دریا میزنیم
یا شبیه عقربی افتاده در دام بلا
با غروری بیش از اندازه خود را میزنیم
مار برمیآید از هر دست، جای کار خیر
آستینها را به محض اینکه بالا میزنیم
غرق در کار ریا، محض رضای عدهای
صبح تا شب روی چهره صورتکها میزنیم
زیر پاهامان زمین میچرخد و ما این وسط
مثل دلقکها تمام عمر در جا میزنیم.
#جواد_منفرد
===================================
چرخیده و هی سرابِ دریا دیده
خود را در پیچ و تاب دریا دیده
من ماهیِ تُنگِ کوچکی هستم که
یکعمر، مدام خواب دریا دیده!
#سید_اکبر_سلیمانی
=================================
ای روزگار! من غم پنهان کیستم؟
از خویشتن جدایم و از آنِ کیستم؟
حتی خودم به حال خودم گریه میکنم
من سوگوار شام غریبان کیستم؟
من نیستم در آینهی روبهروی خود؟
با آه خویش در پی کتمان کیستم؟
وقتی که من همیشه به پای تو ماندهام
فهمیدهام که دست به دامان کیستم
دستی نمیکشی به سر من، ولی بگو
با من بگو که موی پریشان کیستم
این زندگی نبود و فقط زنده ماندهام
آخر به غیر خویش پشیمان کیستم.؟
❏ #ابوالفضل_حمامی
سیب سرخی به روی سینی سبز
اینچنین کردهاند میزانت
اینچنین کردهاند میزانت
پیش روی هزار مهمانت
روزگاری به شاخسار بلند
آزمونگاهِ سنگها بودی
سنگهایی که زخمها به تو زد
زخمهایی که کرد ارزانت
یادِ روزی که عابران فقیر
حسرتِ خوردن تو را خوردند
و به صد اضطراب و دِلدِله چید
یک نفر از تَبَنْگِ دُکّانت
اینک، ای سیب! شکل خورده شدن
بستهی انتخاب مهمانهاست؛
تا چهسان میکنند تقسیمت
تا چه میآورند بر جانت
آن یکی پوست کنده میخواهد
آن یکی چارقاش میطلبد
آن یکی تیز میکند چنگال
آن یکی میکَنَد به دندانت
میخوری سنگ، میشوی کَنده
میخوری کارد، میشوی رَنده
سیب بودن مسیر خوبی نیست
میکند از خودت پشیمانت
سیب سرخی به روی سینی سبز،
سرنوشتی سیاه در فرجام.
چندی ای سیب! سنگ شو که کسی
نتواند دهد به مهمانت
گاهی که مالیخولیایی می شوم مادر!
می ترسم از بوی تن پیراهن مرده
هرجای دنیا مورچه دیدم له اش کردم
. شاید همان باشد که دست و پات را خورده
پیراهنت را در کمد جا داده ام مادر!
پیراهنی که وقت مرگت بر تنت بوده
هرشب صدای گریه ی یک بچه می آید
شاید کمد آبستن پیراهنت بوده
از گریه ی توی کمد بدجور می ترسم
احساس به یک بچه قدر نطفه در من نیست
می ترسم از روزی که یک مادر شوم مادر!
میدانم این احساس من احساس یک زن نیست
هرچند مقیاس بدی عریانیم باشد
نا شعرهایم را بدون عار می پوشم
بگذار پاکی مال دامن دارها باشد
من چند سالی می شود شلوار می پوشم
باید به این اوضاع بد عادت کنم اما
می ترسم از چیزی که آسان میرود از دست
هر روز یک چیز جدیدی روی خواهد داد
هر روز یک چیزی برای غصه خوردن هست
دیگر برای گریه ات دیوار لازم نیست
دیوار ابزاری برای غیبت زن هاست
بعد از تو مادر! فیلسوفی را نخواهم دید
دنیا فقط دنیای سبزی پاک کردن هاست
شاید که بعد از این کسی باشم شبیه تو
یا دخترم پیراهنم را دوست خواهد داشت
با سنگ قبرم در سکوتش حرف خواهد زد
یا استخوان های تنم را دوست خواهد داشت
من ماندم و نعش هزاران مورچه بر دوش
من ماندم و سنگی که بر روی تنت خوابید
لالایی ات را خواندم و درب کمد واشد
کودک صدایش قطع شد پیراهنت خوابید
از آنا (منصوره) لمسو
ﻋﻦ ﺑﻪ ﻫﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺮﺩﻩﻡ
ﺮﻪ ﻣ ﻨﻢ ﻫﻤﺶ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩﻡ
ﺁﺑﺮﻭ ﻫﺮ ﻣَﺮﺩﻩ ﺑُﺮﺩﻩﻡ
ﻮﺩ ﺩﺭﻭﻧﻤﻮ ﺳﺎﺖ ﻦ
ﺩﺭﺩ ﻧﺴﺨﻪ ﻣﻨﻮ ﺪﻩ
ﺗﻮ ﺭﻭ ﻣﺜﻞ ﺳَﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻣﺪﻩ
ﺩﻪ « ﻧﻘﻄﻪ » ﺿﻌﻔﻤﻮ ﻓﻬﻤﺪﻩ
« ﺧﺎﻝ ِ ﺗﻮ » ﺳﺎﻫﺎﻟﻪ ﻣﻨﻪ
ﺸﺖ ﺷﺎﺩﺎﻡ ﻪ ﺍﻣﺎ . ﻣﻮﻧﺪﻩ
ﺯﺧﻢ ﻣﻦ ﻪ ﺑ ﻣﺪﺍﻭﺍ ﻣﻮﻧﺪﻩ،
ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﺪﻩ ﺩﻫﻨﺶ ﻭﺍﻣﻮﻧﺪﻩ
ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﻧﻤﺖ ﺷﺮﻨﻦ
ﺗــﻮ ﺩﻟﻢ ﻪ ﻏﻢ ِ ﺣﺎﺻﻠﺨﺰﻩ
ﺷﻬﺮ ِ ﺑﻌﺪ ِ ﺣﻤﻠﻪ ﻨﺰﻩ
ﺩﺱ ﺑﻪ ﻫﺮﺟﺎﺵ ﺑﺰﻧ ﻣﺭﺰﻩ
ﺑﻐﻠﻢ ﻦ ﻭﻟ ﻧﺰﺩ ﻧﺸﻮ
ﻏﻢ ﻣﻦ ﻣﺴﺮﻪ . ﺑﺮﺮﺩ ﻋﻘﺐ
ﻋﺸﻖ ﺍﺻﻼ ﻪ . ؟ ﺑﺮﺮﺩ ﻋﻘﺐ
ﻫﻤﻪ ﺑﺎﺯﻪ . ﺑﺮﺮﺩ ﻋﻘﺐ
ﻣﻦ ﺻﺪﺍ ﺩُﻫﻠﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﻤﻮﻥ
ﺯﻧﺪﻢ ﻪ ﺟﺮﻡ ﻭﺣﺸﺘﻨﺎﻪ
ﺗﻒ ﺑﻪ ﻮﺭ ﺪﺭ ﺩﻧﺎ ﻪ؛
ﻣﻨﻮ ﺸﺘﻪ ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﺎﻪ
ﺁﻟﺖ ِ ﻗﺘﻞ ﺗﻮ ! ﻗﺎﻢ ﺷﻮ
ﻭﻗﺘ ﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﺭ ﻣﻮﻧﺪﻩ،
ﺭﻭ ﺩﻟﻢ ﺩﺳﺘﻪ ﺧﻨﺠﺮ ﻣﻮﻧﺪﻩ
ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻥ ﻧﺎﻩ ﺁﺧـــﺮ ﻣﻮﻧﺪﻩ؛
ﺑﺎﺯ ﻦ
ﺸﺖ ﺩﺭﻩ
ﺗﻨﻬﺎﻢ .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❏ #احسان_رعیت
حس میکنم عمرم به دنیا نیست
اون رفته و روح ِ من اینجا نیست
گفته بهم تنهاست اما. نیست
هرکی یه سایه با خودش داره
من شک ندارم با یکی دیگه.
از من گذشته تا یکی دیگه.
عشق ِ منه اما یکی دیگه.
بغضم نمیذاره بگم چی شد.
عطر ِ غریب ِ تو شب ِ موهاش.
چلچلههای طاق ِ ابروهاش.
چشماش. اون دو تا پرستوهاش.
کوچیدن از من. بر نمیگردن.
عین ِ خوره افتاده به جونم
اینکه من عشق چندم اونم؟
با اینکه میدونم. نمیدونم
این گلهرُ تا چند بشمارم؟
موهاش انگشتام ُ یده
سایهش دو تا پاهام ُ یده
با بوسههاش، صدام ُ یده
بغضم بذاره حرفها دارم
لعنت به من! فکر ِ خیانت باش
من دوستت دارم. تو راحت باش!
اما فقط با دوستام ای کاش.
هر آرزو یه حسرت ِ تازهست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❏ #احسان_رعیت
من از تو میمردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی
وقتی که من خیابانها را
بی هیچ مقصدی میپیمودم
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی
تو از میان نارونها گنجشکهای عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی
وقتی که شب مکرر میشد
وقتی که شب تمام نمیشد
تو از میان نارونها، گنجشکهای عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی
تو با چراغهایت میآمدی به کوچه ما
تو با چراغهایت میآمدی
وقتی که بچهها میرفتند
و خوشههای اقاقی میخوابیدند
و من در آینه تنها میماندم
تو با چراغهایت میآمدی
تو دستهایت را میبخشیدی
تو چشمهایت را میبخشیدی
تو مهربانیات را میبخشیدی
تو زندگانیات را میبخشیدی
وقتی که من گرسنه بودم
تو مثل نور سخی بودی
تو لالهها را میچیدی
و گیسوانم را میپوشاندی
وقتی که گیسوان من از عریانی میلرزیدند
تو گونههایت را میچسباندی
به اضطراب هایم
وقتی که من دیگر
چیزی نداشتم که بگویم
تو گونههایت را میچسباندی
به اضطراب هایم
و گوش میدادی
به خون من که ناله کنان میرفت
و عشق من که گریه کنان میمرد
تو گوش میدادی
اما مرا نمیدیدی
=============================================
شانههای تو
همچو صخرههای سخت و پر غرور
موج گیسوان من در این نشیب
سینه میکشد چو آبشار نور
شانههای تو
چون حصارهای قلعهای عظیم
رقص رشتههای گیسوان من بر آن
همچو رقص شاخههای بید در کف نسیم
شانههای تو
برجهای آهنین
جلوه شگرف خون و زندگی
رنگ آن به رنگ مجمری مسین
در سکوت معبد هوس
خفتهام کنار پیکر تو بیقرار
جای بوسههای من بر روی شانههات
همچو جای نیش آتشین مار
شانههای تو
در خروش آفتاب داغ پر شکوه
زیر دانههای گرم و روشن عرق
برق میزند چو قلههای کوه
شانههای تو
قبلهگاه دیدگان پر نیاز من
شانههای تو
مهر سنگی نماز من
=============================================
آن تیره مردمکها، آه
آن صوفیان ساده خلوت نشین من
در جذبه سماع دو چشمانش
از هوش رفته بودند
دیدم که بر سراسر من موج میزند
چون هرم سرخگونه آتش
چون انعکاس آب
چون ابری از تشنج بارانها
چون آسمانی از نفس فصلهای گرم
تا بی نهایت
تا آن سوی حیات
گسترده بود او
دیدم در وزیدن دستانش
جسمیت وجودم
تحلیل میرود
دیدم که قلب او
با آن طنین ساحر سرگردان
پیچیده در تمامی قلب من
ساعت پرید
پرده به همراه باد رفت
او را فشرده بودم
در هاله حریق
میخواستم بگویم
اما شگفت را
انبوه سایهگستر مژگانش
چون ریشههای پرده ابریشم
جاری شدند از بن تاریکی
در امتداد آن کشاله طولانی طلب
وآن تشنج، آن تشنج مرگ آلود
تا انتهای گمشده من
دیدم که میرهم
دیدم که میرهم
دیدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک میخورد
دیدم که حجم آتشینم
آهسته آب شد
و ریخت، ریخت، ریخت
در ماه، ماه به گودی نشسته، ماه منقلب تار
در یکدیگر گریسته بودیم
در یکدیگر تمام لحظه بیاعتبار وحدت را
دیوانه وار زیسته بودیم
=============================================
دیدگان تو در قاب اندوه
سرد و خاموش
خفته بودند
زودتر از تو ناگفتهها را
با زبان نگه گفته بودند
از من و هرچه در من نهان بود
میرمیدی
میرهیدی
یادم آمد که روزی در این راه
ناشکیبا مرا در پی خویش
میکشیدی
میکشیدی
آخرین بار
آخرین بار
آخرین لحظه تلخ دیدار
سر به سر پوچ دیدم جهان را
باد نالید و من گوش کردم
خش خش برگهای خزان را
باز خواندی
باز راندی
باز بر تخت عاجم نشاندی
باز در کام موجم کشاندی
گر چه در پرنیان غمی شوم
سالها در دلم زیستی تو
آه هرگز ندانستم از عشق
چیستی تو
کیستی تو
آن کلاغی که پرید
از فراز سرما
و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد
و صدایش همچون نیزه کوتاهی پهنای افق را پیمود
خبر ما را با خود خواهد برد به شهر
همه میدانند
همه میدانند
که من و تو از آن روزنه سرد عبوس
باغ را دیدیم
و از آن شاخه بازیگر دور از دست
سیب را چیدیم
همه میترسند
همه میترسند اما من و تو
به چراغ و آب و آینه پیوستیم
و نترسیدیم
سخن از پیوند سست دو نام
و هم آغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست
سخن از گیسوی خوشبخت منست
با شقایقهای سوخته بوسه تو
و صمیمیت تنهامان در طراری
و درخشیدن عریانیمان
مثل فلس ماهیها در آب
سخن از زندگی نقرهای آوازیست
که سحرگاهان فواره کوچک میخواند
ما در آن جنگل سبز سیال
شبی از خرگوشان وحشی
و در آن دریای مضطرب خونسرد
از صدفهای پر از مروارید
و در آن کوه غریب فاتح
از عقابان جوان پرسیدیم
که چه باید کرد؟
همه میدانند
همه میدانند
ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ره یافتهایم
ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم
در نگاه شرم آگین گلی گمنام
و بقا را در یک لحظه نامحدود
که دو خورشید به هم خیره شدند
سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست
سخن از روزست و پنجرههای باز
و هوای تازه
و اجاقی که در آن اشیا بیهُده میسوزند
و زمینی که ز کشتی دیگر بارور است
و تولد و تکامل و غرور
سخن از دستان عاشق ماست
که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم
بر فراز شبها ساختهاند
به چمنزار بیا
به چمنزار بزرگ
و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم
همچنان آهو که جفتش را
پردهها از بغضی پنهانی سرشارند
و کبوترهای معصوم
از بلندیهای برج سپید خود
به زمین مینگرند
=============================================
معشوق من
با آن تن بیشرم
بر ساقهای نیرومندش
چون مرگ ایستاد
خطهای بیقرار مورب
اندامهای عاصی او را
در طرح استوارش
دنبال میکنند
معشوق من
گویی ز نسلهای فراموش گشته است
گویی که تاتاری در انتهای چشمانش
پیوسته در کمین سواریست
گویی که بربری
در برق پر طراوت دندانهایش
مجذوب خون گرم شکاریست
معشوق من
همچون طبیعت
مفهوم ناگزیر صریحی دارد
او با شکست من
قانون صادقانه قدرت را
تأیید میکند
او وحشیانه آزاد ست
مانند یک غریزه سالم
در عمق یک جزیره نامس
او پاک میکند
با پارههای خیمه مجنون
از کفش خود غبار خیابان را
معشوق من
همچون خداوندی در معبد نپال
گویی از ابتدای وجودش
بیگانه بوده است
او
مردیست از قرون گذشته
یاد آور اصالت زیبایی
او در فضای خود
چون بوی کودکی
پیوسته خاطرات معصومی را
بیدار میکند
او مثل یک سرود خوش عامیانه است
سرشار از خشونت و عریانی
او با خلوص دوست میدارد
ذرات زندگی را
ذرات خاک را
غمهای آدمی را
غمهای پاک را
او با خلوص دوست میدارد
یک کوچه باغ دهکده را
یک درخت را
یک ظرف بستنی را
یک بند رخت را
معشوق من
انسان سادهایست
انسان سادهای که من او را
در سرزمین شوم عجایب
چون آخرین نشانه یک مذهب شگفت
در لابلای بوته هایم
پنهان نمودهام
مـن اهدا کنندۀ عضو نیستم
ولی میتوانم قلبم رابه تـو اهدا کنم
***********************************
دوست ندارم رژیم بگیری
اندام تـو بینقص اسـت
و مـن عاشق وجب بـه وجب آن هستم
***********************************
فکر میکنم اقبال مـن بلند اسـت
چون تـو میتوانستی
هر مرد دیگری را در دنیا انتخاب کنی
و تصمیم گرفتی مـن را انتخاب کنی
***********************************
بهترین روز زندگی مـن روزی بود
کـه با تـو آشنا شدم
***********************************
اگر این درست باشد کـه عشق آسیب میزند
مـن این ریسک را میدذیرم
و تـو را تا آخر عمرم دوست خواهم داشت
***********************************
در طول روز هنگام انجام هر کاری
بـه تـو فکر می کنم
وقتی چشمهایم را باز میکنم
تـو را می بینم، و همینطور وقتی آنها را میبندم
تـو همیشه در افکار مـن جاری هستی
***********************************
تـو هرروز جذابتر از روز قبلی
این چطور ممکن اسـت
***********************************
تـو صدها کیلومتر از مـن دوری
اما احساس می کنم اینجایی
درست در قلب مـن
وقتی بـه آسمان نگاه میکنم
زیباترین ستارهی دنیا را می بینم
یعنی تـو
***********************************
آیا حاضری
باقی عمرت را
در کنار مـن باشی؟
***********************************
تـو هر دقیقه
و هر ثانیه
در ذهن و یاد مـن هستی
اما، اگر بخواهی
می توانی امشب را نیز
در کنار مـن صبح کنی
***********************************
سالهای زیادی طول کشید
تا نیمهی گمشدهام را پیدا کنم و کامل شود
حالا کـه تـو را دارم، هرگز نخواهم گذاشت
کـه تـو از پیش مـن بروی
***********************************
این پیام میـــخواهد بـه تـو بگوید
کسی دلش برایت تنگ شده اسـت
و نمیتواند بدون تـو زندگی کند
***********************************
بـه یمن حضور تـو
دنیای مـن جای شادتری برای زندگی شده اسـت
و مـن هم بـه مرد بهتری تبدیل شدهام
از تـو بخاطر بهتر ساختن زندگیام متشکرم
***********************************
نمیتوانم قول بدهم
کـه تـو تنها دختری هستی
کـه در زندگیام عاشقاش خواهم بود
چون چند سال دیگر
یک دختر دیگر بـه زندگیام وارد خواهد شد
کـه تـو را مادر صدا می زند
وقتی با تـو هستم
بـه چیز دیگری نیاز ندارم
مـن فقط با تـو احساس کامل بودن میکنم
***********************************
هیچوقت بـه نیمهی گمشده اعتقادی نداشتم
اما، از وقتی با تـو آشنا شدم
یقین پیدا کردم کـه مـا برای هم ساخته شدهایم
***********************************
دلم می خواهد
لحظههایی راکه با تـو میگذرد
نگه دارم و متوقف شان کنم
***********************************
تـو را دوست دارم
جوری کـه هیچکس دیگر را
هرگز دوست نداشتهام
مطمئنم کـه بعد ها هم
کسی رابه اندازهی تـو
دوست نخواهم داشت
بالشم بوی تـو را می دهد
قبل از آنکه بـه خواب بروم
آنرا در آغوش می گیرم
دلتنگ تـو هستم
***********************************
ساعتها و دقیقهها را میشمارم
تا دوباره تـو را ببینم، ولی زمان خیلی کند میگذرد
***********************************
دوستت دارم
و واقعا وادار بودم
این رابه تـو بگویم
***********************************
تـو مثل دارویی
هرگز نمیتوانم
بـه قدر کافی تـو را داشته باشم
***********************************
والدین مـن همیشه بـه مـن می گویند
کـه نباید هرگز از رویاهایم دست بکشم
پس، دختر، بهتر اسـت بدانی
کـه مـن هرگز از تـو دست نخواهم کشید
***********************************
مـن آخر هفته میمت
و میتوانیم یک گوشهای برویم
و باهم تنها باشیم
نظرت چیه؟
***********************************
زنهای بسیاری در زندگی مـن بودهاند
کـه توجهام را جلب کردهاند
اما نمی دانم چرا توجهام از تـو
بـه سمت دیگری جلب نمیشود
بـه لطف تـو هرروز صبح
با لبخند از خواب بر میخیزم
ممنونام کـه موجب خوشحالی مـن هستی
***********************************
تـو یک شگفتانهی دوست داشتنی هستی
کـه هر مردی آرزو دارد یک روز نصیبش بشود
مـن خوش شانسترین مرد جهانم
چون زیباترین شگفتانهی جهان را گرفتهام
یعنی تـو
***********************************
تـو بسیار زیبا
دلربا و خوشگل هستی
مطمئنم همه یی مردها
بـه مـن حسادت می کنند
مـن تـو رابا تمام پول ها
و طلاهای عالم عوض نمی کنم
تـو بزرگ ترین دارایی مـن هستی
***********************************
تـو دلیل لبخندهای مـن هستی
اگر مـن هم دلیل لبخندهای تـو هستم
پس هرگز از خندیدن دست بر ندار
***********************************
می خواستم بگویم
چـه اندازه دوستت دارم
اما برای بیانش
واژههای مناسبی پیدا نمی کنم
مـن بین خودم و تـو
صمیمیت بسیار زیادی احساس میکنم
درست از همان دیدار اول
این یعنی مـا باهم در زندگی
زوج موفقی را نیز تشکیل خواهیم داد
***********************************
امروز مـن بسیار از تـو دورم
ولی قلبم و شور و اشتیاقم
باتو و در کنار توست، امروز و برای همیشه
تولدت مبارک، عشقم
***********************************
مـن هرگز بـه تـو آسیب نخواهم زد
چون تـو قلب مـن هستی
اگر بـه تـو آسیبی بزنم
بـه خودم آسیب زدهام و خواهم مرد
این اتفاق هرگز نخواهد افتاد
تـو برای مـن مثل خانه می مانی
جایی هستی کـه بـه آن تعلق دارم
و تنها جاییکه بارها و بارها
بـه آن سر میزنم
مـن هرگز تـو را ترک نخواهم کرد
باسمه تعالی
حمل و نقل پالکی ایران شبکه هوشمند ارائه خدمات تخصصی در حوزه باربری | اتوبار | خودروبر | حمل و نقل بین المللی با استفاده از دوفاکتور مکان و زمان در صنعت حمل و نقل آماده خدمت رسانی به شما مردم عزیز در حوزه حمل و نقل می باشد.
خدمات حمل و نقل پالکی ایران شامل باربری اتوبار خودروبر حمل و نقل بین المللی می باشد.
خدمات حمل و نقل پالکی ایران در حوزه خودروبر شامل خودروبر تهران ؛ خودروبر شهرستان ؛ خودروبر سراسر کشور ؛ خودروبر منطقه آزاد ؛ خودروبر گمرکات است که همواره آماده خدمت رسانی به شما مردم عزیز در حوزه حمل و نقل به صورت شبانه روزی با بالاترین سطح کیفیت و مناسب ترین قیمت می باشد.
خدمات حمل و نقل پالکی ایران در حوزه باربری شامل باربری تهران ؛ باربری سراسر کشور ؛ باربری شهرستان است که همواره آماده خدمت رسانی به شما مردم عزیز در حوزه حمل و نقل به صورت شبانه روزی با بالاترین سطح کیفیت و مناسب ترین قیمت می باشد.
خدمات حمل و نقل پالکی ایران در حوزه اتوبار شامل اتوبار تهران ؛ اتوبار سراسر کشور ؛ اتوبار شهرستان است که همواره آماده خدمت رسانی به شما مردم عزیز در حوزه حمل و نقل به صورت شبانه روزی با بالاترین سطح کیفیت و مناسب ترین قیمت می باشد.
خدمات حمل و نقل پالکی ایران در حوزه حملو نقل شامل حمل و نقل بین المللی ؛ ترانزیت ؛ حمل و نقل ریلی ؛ حمل و نقل کشتیرانی ؛ حمل و نقل هوائی است که همواره آماده خدمت رسانی به شما مردم عزیز در حوزه حمل و نقل به صورت شبانه روزی با بالاترین سطح کیفیت و مناسب ترین قیمت می باشد.
درباره این سایت